کد مطلب:106597 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

خطبه 212-تلاوت الهیکم التکاثر











[صفحه 105]

گفتار آن حضرت، این سخن را پس از خواندن این آیه مباركه: الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر بیان فرموده است: مرام: مقصود و مطلوب زور: زیارت كنندگان خطر: نزدیك به هلاكت و نابودی فظیع: مشكلی كه سختی آن از حد و اندازه گذشته باشد. استحلوا: با یاد پدران و پدربزرگان و موقعیت گذشتگان خود را می آراستند. (اگر استخلوا (با نقطه) باشد، یعنی: شهرها را خالی یافتند). تناوش: فرود آمدن احجی: خردمندانه تر عشوه: با نادانی دست به كاری زدن ترتعون: متنعمند، می چرند لفظوا: دور انداخته و ترك كرده اند. فارط: كسی كه در رسیدن به آب و آبشخور، از دیگران جلو افتاده است. حلبات الفخر: مردم (جمعیتهای) متكبر سوق: جمع سوقه: به معنای رعیت، مردم كوچه و بازار. برزخ: بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت فجوات: جمع فجوه: قسمت پهناور وسیعی از زمین ضمار: غایبی كه امید بازگشت آن نمی رود. یحفلون: اعتنا می كنند رواجف: زمین لرزه ها یاذنون: می شنوند. ارتجال الصفه: پیدایش خصوصیات سبات: خواب، و در اصل به معنای راحت و آسایش (شگفتا چه مطلوب بسیار دوری، و چه زائران بی خبری، و چه خطر بزرگ و شدیدی، همانا سرزمین خود را خالی

از آنها دیدند و به جای عبرت گرفتن و متذكر آینده شدن از مرگ عزیزان، آنان را از جای دور طلب كردند، آیا به گورهای پدرانشان می بالند، یا به تعداد مردگان خود می نازند؟ از گذشتگان خود طلب بازگشت می كنند، در حالی كه آنان بدنهای فرو ریخته و از حركت افتاده اند، از مردگان پند گرفتن و عبرت یافتن سزاوارتر است، تا به آنان بالیدن و مباهات كردن، اگر با یاد آنها، تواضع و فروتنی كنند، خردمندانه تر است از آن كه آنان را مایه فخر و ارجمندی قرار دهند، اما با دیدگان بی فروغ و تار بر آنها نگریستند و با یاد ایشان در دریای نادانی و جهالت فرو افتادند. اگر از آنان درباره ی منظره ی خانه های فروریخته و منزلهای خالی از سكنه بپرسند، خواهند گفت: آنها بی نام و نشان در زمین فرو رفته اند، و شما ناآگاهانه به دنبال آنان می روید، و بر فرق ایشان پا می نهید، و بر روی بدنهاشان كشت و زرع می كنید و از آنچه باقی گذاشتند و رفتند، می خورید و در ویرانه های آنها مسكن می گزینید، از جدایی میان شما و آنان روزگار می گرید و بر حال شما نوحه و زاری می كند. ایشان پیش رفتگان پایان زندگی شما هستند كه زودتر از شما به آبشخور رسیده اند، تا در آن جا محل آب نوشیدن را مهی

ا كنند، آنان مقامهای ارجمند و وسایل بالندگی و مباهات در اختیار داشتند، برخی پادشاهان و فرمانروایان و برخی دیگر رعیت و فرمانبر ایشان بودند، آنان در باطن قبرها خزیدند و زمین بر آنها مسلط شده، گوشتهای آنان را خورده و خونهای ایشان را آشامیده، پس در شكاف گورها آن چنان بی حس و حركت قرار گرفتند كه نشانی از آنها پیدا نیست، هول و هراسها ایشان را به وحشت درنمی آورد، و بدحالیها اندوهگینشان نمی كند، به زمین لرزه ها اعتنایی ندارند و به بانگ رعدها گوش نمی دهند، آنان (مردگان) غایبانی هستند كه كسی در انتظار بازگشتشان نیست و شاهدانی كه حضور (محسوس) ندارند، اینان روزگاری گرد هم بودند و با همدیگر انس و الفت داشتند اما اكنون از یكدیگر جدا و پراكنده شدند، از درازی مدت و دوری جایشان نیست كه خبری از آنها به ما نمی رسد و از دیار و خانه های آنان بانگی برنمی خیزد، بلكه جامی به آنها نوشانیده اند كه زبانشان را لال و گوش ایشان را كر و جنبشهای آنان را به سكون مبدل ساخته است، پس در هنگام بیان حالات خود، بیهوش، مانند افراد به خاك افتاده، خوابیده اند، در این فصل از سخنان امیرالمومنین علیه السلام چند فایده است: 1- فایده ی اول آن كه (لام در

یاله) حرف جر، برای تعجب است، چنان كه گاهی گفته می شود: (یا للدواهی)، چه مصیبتهایی، جار و مجرور، منادا و در محل نصب می باشد (این معنی در صورتی است كه عبارت خطبه (یا له مراما) باشد) و یا مراما نیز روایت شده است. كلمات مراما، زورا و خطرا، تمیز و منصوب و مفید معنای تعجب می باشند. شگفتی امام از بالیدن آنان به كثرت قبور مردگان، با آن كه سودی به حال آنها ندارد، همان تعجب امام (ع) از بسیاری غفلت آنانی است كه پس از دیدار گورهای مردگان خود به زیادی آن بر دیگران مباهات می كنند ولی از خود غافلند كه در خطر نزدیك شدن به سختیهای آخرت كه تمام شداید دنیا در پهلوی آن حقیر و ناچیز است قرار دارند، و این افتخار و غفلت كه آنها را فرا گرفته، جای بسیار تعجب است، مقصود از ضمیر در استحلوا زنده ها و از ضمیر (منهم) مرده هاست، و مراد از این عبارت آن است كه زندگان توجه كنند به آثاری كه از مردگانشان باقی مانده و مایه پند و عبرت گرفتن است. ای مدكر، این فراز از عبارت امام برای اهل بصیرت به بهترین وجه مایه ی عبرت و پند گرفتن است زیرا در ضمن سوال حكایت از امر عجیبی می كند كه آنها به چه چیز افتخار و مباهات می كنند؟! و تناوشوهم من مكان بعید، یع

نی به جای آن كه به آثار باقی مانده ی از گذشتگان خود بیاندیشند و از آن سود ببرند، به افتخار و مباهات می پردازند، و حتی با یاد گذشتگان خیلی دور و ذكر فضایل آنان كه خود از آن به دور بودند، بر خود می بالیدند، امام (ع) در این عبارت، افتخار به گذشتگان را، تعبیر به مكان بعید (جایگاه دور) فرموده است، زیرا مردگان و كمالات آنان، برای بازماندگانشان از جمله ی دورترین مایه های افتخار است و به این دلیل آن را مورد سرزنش قرار داده و با استفهام انكاری چنین سوال فرموده است: افبمصارع آبائهم یفخرون.؟ یرتجعون... سكنت، در معنای این عبارت دو احتمال وجود دارد: 1- امام (ع) پس از آن كه با سوال انكاری عمل آنان را مورد توبیخ و نكوهش قرار داده اضافه می كند آنها با افتخار كردن به مردگان خود، گوئی آنها را به زندگی برمی گردانند. 2- احتمال دوم آن كه اگر چه همزه ی استفهامی ندارد ولی (مثل جمله ی قبل) استفهام انكاری و تقدیر آن چنین است: ایرتجعون منهم بفخرهم، لهم اجسادا خوت: آیا از گورستان مردگانشان به افتخار برمی گردند و حال آن كه جز جسدهایی در هم ریخته و بی حركت نیستند؟ لان یكونوا عبرا احق من ان یكونوا مفتخرا، در این جمله حضرت، آن سرزنشی را ك

ه در مورد افتخار كردن به نام و نشان مردگان بیان فرموده بود، مورد تاكید قرار داده است، یعنی این كه باید این اجسام بی جان گذشتگان شما وسیله ی پند و عبرت شما باشند نه مایه ی فخر و مباهاتتان، و در حقیقت معنای جمله ی قبلی را روشن می كند. و لان یهبطوا بهم جناب ذله، این جمله نیز موید همان معنا است یعنی این كه از دیدن گورهای مرده ها باید انسان متواضع شود و به خواری خود پی ببرد، كه لازمه ی آن، كوچكی در برابر عزت و ارجمندی خداوند است، و این كه مردگان مایه ی عبرت باشند خردمندانه تر است از آن كه سبب افتخار و مباهات باشند. كلمه ی (ابصار) به (عشوه) اضافه شده است، زیرا كه میان آنها مناسبتی وجود دارد، و آن چنین است كه آنان با دیده های دلشان كه پرده ی ناآگاهی و جهل نسبت به احوال مردگان آن را فرا گرفته بود، به آنها می نگرند و در این راه ناآگاهانه و كوركورانه سیر می كنند. و لو استنطقوا... لقالت، یعنی اگر از مردگان راجع به اوضاع پس از مرگ بپرسی، با زبان حال چنین و چنان خواهند گفت. در زمینه ی پاسخ مردگان دو احتمال وجود دارد، یكی این كه از جمله ی: لقالت تا... فیما خربوا جواب و زبان حال مردگان باشد، و احتمال دوم، آن كه تا آخر خطبه

زبان حال قبور و ساكنان آنها باشد. كلمه ی ضلالا و جهالا، حال است یعنی مردگان در زمین ناپدید شدند و شما نیز پس از آنها می روید، در حالی كه از وضع ایشان بی خبرید، بر روی سرهای آنان قدم می گذارید و در داخل اجسادشان كه پوسیده و خاك شده است، درخت می كارید، امام (ع) لفظ گریه كنندگان و نوحه كنندگان را برای روزهای حیات و زندگی استعاره آورده است. زیرا كه ایام و تعلقات زندگی همانند مادرانی هستند كه در هنگام مرگ انسان از فراق فرزندان خود كه مردگانند، گریانند و نوحه سر می دهند. اولئكم سلف غایتكم و فراط مناهلكم، یعنی مردگان، نسبت به سرانجام شما كه مرگ است و آبشخورهای شما كه همان موارد پس از مرگ می باشد، بر شما پیشی گرفتند، كلمه ی مقاوم، جمع مقام و (الف) آن منقلب از (واو) است و دو كلمه ی ملوكا و سوقا به لحاظ حالیت منصوبند، و بطون البرزخ منظور چیزهای پس از مرگ است كه از آگاهی و شهود ما مخفی و پنهان است، و مقصود از كلمه ی سبیلا راه در برزخ است، راهی است كه آنان را به سوی سرنوشت و سرانجام نهایی كه سعادت یا شقاوت است می برد، و نسبت دادن خوردن و آشامیدن به زمین امری است مجازی، ولی بر اثر كثرت استعمال نزدیك به حقیقت شده است، به د

لیل زنده نبودن آنان تاثراتی هم كه معمولا در زنده ها وجود دارد از آنها انتظار نمی رود، و لذا حضرت، درباره ی ایشان می فرماید: تكان و حركتی در آنها نیست، ورود چیزهایی كه مایه ی ترس و هراس است، آنان را به فریاد زدن و وحشت وا نمی دارد، و از دگرگونی اوضاع اندوهی ندارند، و با توجه به زمین لرزه ها و شنیدن صداهای دلخراش از هراس گرد هم اجتماع نمی كنند. اگر اشكال شود كه ویژگیهای بالا با ترس و جزعی كه در اثر عذاب قبر برای برخی مردگان پیدا می شود نادرست است، جواب گوییم كه: هراس و ناله ای كه از مردگان در قبر نفی شده در مورد اموری است كه معمولا مشاهده و شنیدن آن برای ما، در دنیا باعث هراس و بی تابی می شود و حال آن كه عذاب قبر و هول و هراسهای پس از آن، از امور آخرت است، و از نبودن حزن و اندوه خاص، نفی كلی آن لازم نمی آید. مطلب دیگری كه حضرت به آن توجه داده اند آن است كه غیبت و حضور ساكنان قبور مانند اهل دنیا نیست، زیرا كه غایب در دنیا معمولا امید بازگشتش می رود و كسی هم كه در دنیا شاهد است حضور هم دارد، اما خفتگان در گور، با آن كه اجسادشان نزد ما حاضرند. ارواح و نفوس آنان از نظر ما پنهانند، و چون نمی توانند برگردند ناگزیر ب

ه آنها می گویند: غایبانی كه انتظار حضورشان نمی رود و شاهدانی كه حضور ندارند. و ما عن طول عهدهم... سكونا، یعنی این كه ما از چگونگی حالات مردگان آگاهی نداریم و خانه ها و منازل آنان در نظر ما خاموش و بی صداست، به این دلیل نیست كه مدتهای طولانی از جدایی میان ما و ایشان گذشته است و نه جای اقامت آنان بسیار از ما دور است، بلكه این جام شراب مرگ است كه چون آن را نوشیده اند، زبان گویایشان را لال و نیروی شنوایی آنها را كر و جنبشهای فعالانه آنان را به سكون و بی حركتی مبدل كرده است وگرنه شخصی كه تازه از دنیا رفته و پیش ما افتاده است و هنوز او را به گورستان حمل نكرده ایم، ما را مشاهده می كند، در صورتی كه ما از وضع او بی خبریم و منزل و جایگاه پیشین او به ندای ما پاسخی نمی دهد. امام (ع) در متن خطبه كوری را به اخبار و كری را به منازل و خانه ها نسبت داده اند و این از باب مجاز است چنان كه می گویند: نهاره صائم و لیله قائم برای مبالغه ی در روزه گرفتن روز و تهجد شب. فكانهم... سبات، هر گاه كسی بخواهد وصف مخصوص از دنیا رفته ها را بیان كند، آنها را به كسانی تشبیه می كند كه از شدت خواب بیهوش افتاده باشند و وجه مشابهت آن، نبودن حركت و

شنوایی و نداشتن نیروی سخنگویی و دارا بودن وضعی است كه از او مشاهده می شود،

[صفحه 107]

افظع: سخت تر مباءه: محل بازگشت انسان عی عن الكلام: از سخن گفتن ناتوان شد. كلوح: با در هم كشیدن صورت دندانهایش به زشتی پیداست. اهدام: جمع هدم، لباس كهنه تكاء دنا: بر ما سخت گذشت تهكعت: مندرس شد، كهنه شد ارتسخت...: جانوران در قرارگاه آنان جا گرفته اند. استكت: بسته شد. ذلاقه اللسان: تیزی و روانی زبان و آسان سخن گفتن. همدت: بی حركت ماند و كهنه شد. وعاث: بسته شد، وصل شد. سمجها: آن را زشت كرد اشجان: غمها اینها همسایگانی هستند كه با هم انس نمی گیرند، و دوستانی كه به دیدار همدیگر نمی روند، رابطه ی آشنایی میانشان كهنه شده و سببهای برادری از آنها بریده شده است، و از این رو، با آن كه جمعشان زیاد است همگی تنهایند و با آن كه با هم دوست بوده اند، از هم دورند، برای شب، صبحی و برای روز، شامی، نمی شناسند، در هر كدام از شب یا روز كه مرده اند، همان وقت در نظر آنها ادامه دارد، سختیهای قبر و آن جهان را سخت تر از آنچه می ترسیدند مشاهده كردند و نشانه های آن را بزرگتر از آنچه فرض می كردند، دیدند، بالاخره دو سرانجام زندگانی (خوبی و بدی) آنان را به آن جا كه باید ببرد، برد، و به آخرین درجه ی چیزی كه از آن م

ی ترسیدند، یا به آن امیدوار بودند، رسیدند، و اگر به سخن می آمدند نمی توانستند آنچه را كه دیده و به آن برخورد كرده اند، بیان كنند، و اگر چه اثری از آنها نمانده و خبری از ایشان نیست اما دیده های عبرت بین به جانب آنان می نگرد و گوشهای خردمندان از آنان می شنود كه با زبان حال می گویند: صورتهای زیبای باطراوت، چروك و زشت شد، و بدنهای نرم و لطیف فرو ریخت، لباس كهنه و از هم پاشیده، تن ما را پوشانده و تنگی خوابگاهها ما را سخت رنج می دهد، و وحشت و ترس را به ارث برده ایم، منزلهای گور بر روی ما خراب شد و از این رو زیبایی اجساد ما از بین رفت و چهره های شناخته شده ی ما ناشناخته شد، ماندن ما در منزلهای وحشتناك به درازا كشید، از رنج رهایی نیافتیم و از تنگی به فراخی نرسیدیم! اگر به عقل خود نگاه كنی و صورت آنها را به ذهن خود بیاوری و یا پرده ی مادیت كه میان تو و آنها قرار دارد از جلو چشم تو برداشته شود و توجه كنی كه گوشهای آنان با جا گرفتن حشرات در آن، بسته شده و دیده های ایشان با سرمه ی خاك، كور شده و زبانهای گویای آنها در دهانشان لال شده و دلهای بیدار در سینه هایشان از حركت باز مانده است و به هر یك از اعضای ایشان پوسیدگی تاز

ه ای كه آن را زشت كرده، راه یافته است، و راههای آسیب رسیدن به آن عضو را آسان ساخته و در برابر آسیبها تسلیم اند، نه دوستی دارند كه از آنان دفاع كند و نه دلی دارند كه جزع و بی تابی كند (در این هنگام) دلهای اندوهگین و چشمهای پر از خاشاك خواهی دید كه هرگز آن حالت زشت و كریهشان تغییر نمی یابد و غم و اندوهشان برطرف نمی شود، و در قسمت بعد اختلاف برخی احوال آنها را با زنده ها چنین بیان داشته است كه در دنیا به طور معمول همسایگان با هم مانوسند و دوستان به دیدار یكدیگر می روند، و تنها كسی است كه در میان جمعیت نیست اما در عالم مردگان، این امر به طریق دیگری است: آنان همسایگانند، با آن كه تنها و از هم دورند. مقصود از همسایگی مردگان نزدیك بودن قبرهای آنان و مراد از دوستی و محبت آنان، آن دوستی و مودتی است كه در دنیا با همدیگر داشته اند، و منظور از دور بودن آنها از همدیگر، به دیدار یكدیگر نرفتن می باشد، و همچنین دوستی آنان بر اساس محبتی است كه در دنیا به یكدیگر داشته اند، و این كه حضرت می فرماید: مردگان، برای شب خود صبحی و برای روز خود شبی نمی شناسند از آن روست كه پیدایش شب و روز بر اثر حركات جوی است كه در دنیا واقع می شود،

و چون در آخرت چنین اموری وجود ندارد، پس شب و روزی هم به این شكل نیست، و از كلمه ی: جدیدین شب و روز اراده شده است، زیرا پیوسته در حال تجدید و نو شدن می باشند، شب می رود و روز می آید و بر عكس. امام (ع) لفظ: ظعن را كه به معنای كوچ كردن و بار كردن است، برای انتقال به جهان آخرت استعاره آورده است. نكته بلاغی: حضرت در متن خطبه فرمود: شب یا روزی كه شخص در آن می میرد پیوسته بر او دوام دارد و سرمدی است، اما شارح می گوید اسناد سرمدی به آن، اسناد حقیقی نیست، زیرا در عالم برزخ عین همان شب یا روز دنیا كه از آثار جغرافیایی این عالم است برای او تحقق ندارد، بلكه از باب مجاز است به دلیل این كه جزئی از كل زمان است كه ذاتا و حقیقه سرمدی می باشد. شاهدوا... عاینوا، این فرمایش حضرت اشاره است به آن كه سختی و شدت دردها و عذابهای آخرت خیلی بیشتر از دردها و مصیبتهای دنیاست، و این امر، هم از طریق وحی و دیانت شناخته شده و هم از این نظر كه به كلی دردهای روحی و عقوبتهای نفسانی از مجازاتهای بدنی و جسمی دشوارتر است، مورد تایید است. دلیل بیم و امید ما نسبت به پاداشها و كیفرهای آخرت شنیدن اوصاف آنهاست، و چون ما امور آن جهان را با این عالم مقا

یسه می كنیم سختیهای آن بر ما هموار و باعث كم شدن خوف و رجای ما می شود، اما وقتی كه رفتیم و آن صحنه های هولناك را مشاهده كردیم، درخواهیم یافت كه آنها به درجاتی دشوارتر و ترسناكتر از آن است كه ما تصور می كردیم. بنابراین موقعی كه دیگران جلوتر از ما مردند و رفتند شدت آن را پیش از ما درك می كنند و آن چنان برای آنان هولناك است كه حتی اگر زبان سخنگویی داشتند از بیان و شرح این هول و هراس عاجز و ناتوان بودند. فكلتا الغایتین، یعنی سرانجام افراد مومن و كافر كه سعادت یا شقاوت است، آنان را به سرای نهایی آخرت كه بهشت یا دوزخ است می برد و اندیشه ی این خانه ی پنهانی از تمام بیم و امیدهای دیگر توان فرساتر است در این عبارت امام (ع) مدت را مجازا به غایت نسبت داده است. لقد رجعت... النطق، این عبارت در كمال فصاحت و بلاغت است، و مراد از (ابصار العبر) چشمهای حقیقت بینی است كه از آنچه می بیند پند و اندرز می آموزد و در عبارت آذان العقول با اطلاق سبب بر مسبب یك نوع مجاز به كار رفته است یعنی شنیدن را كه سبب است ذكر كرده و علم را كه مسبب است اراده فرموده است، و كنایه از آگاهی دلها از جزع و فزع و سر و صدای مردگان است كه شنیدنی است. و تكل

موا من غیر جهات النطق، یعنی مردگان نه با زبان معمولی و ظاهر بلكه با زبان حال و باطن سخن می گویند. فقالوا... متسعا، امام (ع) در این جمله ها، سخنان مردگان را كه از میان قبرها، با زبان حال می گویند: بیان فرموده است، در روایت دیگر، به جای كلمه ی (خلت) كه در عبارت متن آمده است، كلمه ی (خوت) ذكر شده است، لفظ اهدام را كه لباسهای كهنه است به استخوانهای پوسیده تشبیه كرده و به جای دگرگونی و ناراحتی و از هم پاشیدگی كه بر جسم مرده عارض می شود به عنوان استعاره آورده است، و ممكن است كه لفظ: (اهدام) به معنای كفنها باشد. (در این صورت تشبیه و استعاره ای نیست)، مضجع به معنای قبر است و توارث الوحشه یعنی وحشت قبر، و چون از دنیا رفتگان، از اوضاع و احوال مردگان و پس از مرگ وحشت داشتند و در این حال آن وحشت در بازماندگان آنان نیز باقی است، از این رو با لفظ توارث آورده كه گویا این وحشت را از گذشتگان به ارث گرفته اند، كلمات الربوع الصموت و مساكن الوحشه نیز به معنای قبر است، معارف صور هم اموری است كه در دنیا وسیله ی شناخته شدن چهره ی ظاهری آنها می شد. فلو امثلتهم بعقلك، اگر صورتهای مردگان را در ذهن خود جای دهی. او كشف عنهم محجوب الغطاء

و یا اگر آنچه از خاكها و كفنها كه وسیله پوشش بدنها شده، از جلو چشمت برداشته شود. حرف واو در جمله ی و قدار تسخت حالیه است، یقظه قلوبهم: بیداری دلهایشان استعاره از حیات و حركتهای دلهای آنان است، اسناد عاث به كلمه ی (جدید البلی) از باب مجاز است، كلمه ی مستسلمات حال است برای جوارح، و عامل آن هم فعلهای عاث و سهل است، و (لام) در لرایت جواب لو می باشد، و در عبارت (لهم فی كل فظاعه صفه حال لا تنتقل و غمره لا تنجلی) با بهترین و موجزترین وجه، حال مردگان را چنان بیان فرموده است كه هیچ چیز نمی توان بر آن افزود یا از آن كاست، با تعبیر: پوششی از زشتی و درماندگی، سختیها و شدایدی اراده شده كه سراسر وجود اموات را فرا گرفته است،

[صفحه 108]

انیق: چیزی كه بیننده را به شگفت درآورد. غضاره العیش: خوشی زندگانی كتب: نزدیك بودن بث: حالت غم و اندوه قار و قرور: آب سرد این زمین، بسیاری از بدنهای عزیز و ارجمند و خوشرنگ و رو را از بین برده است كه در دنیا متنعم به نعمت و پرورده ی خوشگذرانی بوده، در هنگام اندوه به شادی می پرداخت، و به دلیل بخل ورزیدن به خوشی زندگانی و دلبستگی به كارهای بیهوده و بازیچه ی دنیا، هر گاه مصیبتی به او رو می آورد به انواع سرگرمی پناه می برد، از این رو در حالی كه او بر دنیا و دنیا بر او می خندید و در سایه ی زندگانی خوش و غفلت آور می آرایید، ناگهان روزگار پای او را با خارهای خود آزرد، و قوایش در هم شكست، و به دلیل این كه عوامل مرگ از نزدیك به او می نگریست، با اندوهی ناشناخته آمیخته و با رنجی پنهانی همراز شد، در حالی كه به مدت زمان بهبودیش انس و الفت كاملی داشت، او را ضعف و سستی بیماریها فرا گرفت، پس، شتاب زده به آنچه طبیبان او را عادت داده بودند از قبیل فرو نشاندن گرمی به وسیله ی چیزهای سرد و برطرف كردن مایه های سردی با داروهای گرم پناه برد، پس سردی جز زیاد كردن حرارت، و گرمی غیر از افزایش مایه ی سردی، دردی را برای

او درمان نكرد، و با آن همه داروهای متناسب، حد اعتدالی در مزاج او پیدا نشد مگر آن كه دردهای او را طولانی كرد، تا آن جا كه طبیبش خسته شد و پرستارش از او فراموش كرد و خانواده اش از بیان درد او ناتوان و از پاسخگویی به كسانی كه حال او را جویا می شدند عاجز شدند، و پیش او از خبر اندوهباری كه پنهان می كردند نظرهای گوناگونی اظهار می داشتند: یكی می گفت: حال او همین است كه هست، و دیگری به آنها نوید خوب شدن او را می داد، و سومی با یادآوری گذشتگان پیش از او، اطرافیان را به صبر و بردباری در مرگ او، وادار می كرد. در حالی كه این چنین در شرف جدایی از دنیا و ترك دوستان بود، ناگهان او را اندوهی فرا گرفت كه قوای ادراكی او از كار افتاد و زبانش خشك شد و حتی از پاسخ دادن به برخی پرسشهای مهمی كه قبلا می دانست عاجز و ناتوان شد، و در برابر نداهای دادخواهی از جانب كسانی كه مورد احترام او و یا از كودكانی كه مورد ترحم او بودند كه فریاد آنان دل او را به درد می آورد، گوشهایش كر شده بود، سختیهای مرگ دشوارتر از آن است كه به وصف درآید و یا با خردهای مردم دنیا قابل درك باشد و درست درآید.) غذی بر وزن فعیل و به معنای مفعول است، یعنی: پرورش یافت

ه با ناز و نعمت. و یفزع الی السلوه، یعنی برای آن كه خود را از مصیبتهای وارده منصرف كند، به عیاشیها و خوشگذرانیها دست می زند، و خنده اش به دنیا كنایه از مسرور بودن او با دنیا و زنان خواننده و آرایشگر آن و توجه زیاد او به آنها، به لحاظ این كه شادی انسان از چیزی در صورتی تحقق می یابد كه بر آن بخندد، و در عبارت بعد خندیدن را نسبت به دنیا داده و فرموده است: دنیا نیز به او می خندد، كه در این قسمت مجاز به كار رفته و منظور، رو آوردن دنیا به اوست از باب اطلاق سبب غایتی كه رو آوردن دنیاست، بر مسبب كه خنده ی آن است، كلمه ی بینا در اصل (بین) و الف آن از اشباع فتحه پیدا شده است، عیش الغفول زندگانی كه از كثرت خوشگذرانی، غفلت و بی خبری فراوانی را به بار آورد. لفظ حسك را، از دردها و بیماریها و گرفتاریهای روزگار استعاره آورده است، چون این امور مایه ی آزار و درد می باشد، و فعل وطی را كه لازمه ی مشبه به است به عنوان ترشیح آورده است، و نیز صفت (نظر كردن) استعاره از رو آوردن مرگ به انسان است. مرگ به او نگاه می كند، یعنی به او روی می آورد تا وی را آماده ی ربودن كند، در این جا، مرگ مانند یك شكارچی است كه نگاه خود را بر روی صید اند

اخته تا در هنگام فرصت او را شكار كند و برباید، منظور از دو كلمه ی بث و نجی حالتی از اندوه و خیالهایی است كه به طور معمول در هنگام احساس نزدیك شدن مرگ برای انسان دست می دهد. فتولدت فیه فترات علل آنس ما كان بصحته، كلمه ی آنس حال و منصوب است زیادی و ما به معنای زمان و كان تامه است، و بصحته جار و مجرور، متعلق به آنس می باشد معنای عبارت چنین است: در حالی كه هنوز از هنگام تندرستیش چیزی نگذشته چنان سست و بی حال افتاده است، كه گویی چندین سال است، مبتلا به بیماریهای گوناگون می باشد، و گفته شد، كه (ما) مصدریه است، و به این معنی است كه: به حالاتی كه در وقت تندرستی داشت بسیار انس گرفت. فلم یطفی ببارد الاثور حراره... ذات داء، این عبارت اشاره به آن است كه وقتی انسان رفتنی است داروها، علاوه بر آن كه از اثر افتاده، خود باعث تشدید بیماری می شود. یادآوری: گر چه در حقیقت، مصرف داروی سرد یا گرم، خود سبب نمودار شدن دیگری نمی شود، بلكه بدن را تقویت و در برابر بیماری مقاوم می كند، اما با تقویت بدن، بر حرارت و برودت غلبه می كند و باعث معالجه ی بیمار می شود. و لا اعتدل بممازج لتلك الطبایع الا امد منها كل ذات داء، یعنی هر چه از داروه

ای طبیعی را كه مخلوط و مصرف كند، علاوه بر آن كه اعتدالی به وجود او نمی دهد خود ماده ی بیماری و مایه ی طول مرض او می شود، چنان كه در عبارت پیشین یادآوری شد، گر چه داروها خود ماده و مایه ی امراض نمی شود اما چون هر چه آن را مصرف می كند، بر عكس، بیماریهایش شدت می یابد، مثل آن است كه داروها خود ماده و مایه ی بیماری هستند، این سخن بر طبق متعارف عامه مردم صادر شده است كه معمولا در این چنین موارد می گویند: دارو فلانی را مریض كرد و امثال این. حتی فتر معلله، در این جمله امام (ع) غایت و نتیجه ی نهایی حالات شخص محتضر را بیان فرموده است، و مراد از كلمه ی معلله طبیب اوست، و لال بودن اهل و خانواده ی او در جواب سائل، اشاره به ساكت بودن آنان در پاسخ كسی است كه احوال او را از آنها جویا می شود، و لال بودن آنها را به جای سكوتشان استعاره آورده است، كه مانند اشخاص، زبان از كار افتاده و لال در پاسخ، سكوت اختیار می كنند، زیرا از یك طرف، به دلیل این كه سالم نیست، نمی توانند خبر از تندرستی او بدهند، و از طرف دیگر دلشان راضی نمی شود كه شدت بدحالی او را آشكار كنند. و تنازعوا... من قبله، منظور، آن گفتگوهایی است كه به طور معمول، خانواده ی

بیماری كه در دم مرگ است، درباره ی حالت و پریدگی رنگ چهره ی او و دیگر خصوصیاتش دارند. فبینا هو كذلك، مراد حالتی است كه به طور عادت برای آدمی در هنگام آغاز مرگ پیدا می شود. ان للموت...، این جمله تا آخر خطبه اشاره به فشارها و سختیهای حال رفتن از این جهان و جان كندن است چنان كه می فرماید، بسیار دردناكتر از آن است كه به وصف درآید و بتواند انسان حقیقت آن را شرح دهد، بلكه تنها با مقایسه با بیماریهای سخت و علاج ناپذیری كه در این دنیا به انسان می رسد، می توان به طور اجمال، مختصری از آن را تصور كرد، تا جایی كه صاحب رسالت (ص) در حال احتضار به درگاه خدا عرض می كند: (خداوندا: مرا در سكرات موت یاری فرما.) چیزی كه پیامبر خدا با كمال ارتباطی كه با حق تعالی دارد، از آن به خدا پناه ببرد، معلوم است كه چه اندازه ناگوار و دشوار است. توفیق از خداوند است.


صفحه 105، 107، 108.